لطفا صبر کنید ...

Archive for the ‘پردازش موازی سامان – یک لبخند’ Category

رستوران مبتکر

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco

یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود : شما در این مکان غذا میل بفرمایید ، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد !!! راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد ! بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود ، ولی دید که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است !!! با تعجب گفت : مگر شما ننوشته اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت ؟ خدمتگزار با لبخند جواب داد : چرا قربان ، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ، ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست !!!

پردازش موازی سامان

کارمند تازه وارد

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»
کارمند تازه وارد گفت: «نه»
صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم.»
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی.»
مدیر اجرایی گفت: «نه»
کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.

پردازش موازی سامان

فروش کوکاکولا در خاورمیانه

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.
دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟»
وی جواب داد: «هنگامی که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم، اما مشکلی که داشتم این بود که عربی نمی دانستم. لذا تصمیم گرفتم پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم.»
بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:
پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.
پوستر دوم مردی را نشان می داد که در حال نوشیدن کوکا کولا بود .
پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.
پوستر ها را در همه جا چسباندم.
دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»
وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عربها از راست به چپ می خوانند و لذا آنها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند.»!!

پردازش موازی سامان

نگرانی های من

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco

جوان فارغ التحصیل رشته حسابداری، یک آگهی استخدام حسابدار دید و در جلسه مصاحبه حاضر شد.
مصاحبه کننده صاحب یک شرکت کوچک بود که خودش آن را اداره می‌کرد.
صاحب شرکت گفت: من به یک نفر دارای مدرک حسابداری نیازمندم. اما در اصل دنبال کسی هستم که عهده‌دار نگرانی‌های من باشد.
جوان تازه فارغ التحصیل گفت: ببخشید منظور شما چیست؟
صاحب شرکت گفت: من نگران خیلی از چیزها هستم اما نمی‌خواهم درباره پول نگرانی داشته باشم.
کار شما این است تمام نگرانی‌های مالی را از دوش من برداری. جوان گفت: متوجه ام و حقوق من چقدر است؟
صاحب شرکت گفت: با 10,000,000 تومان در ماه شروع می‌کنیم. جوان با تعجب گفت: 10,000,000 تومان.
چگونه این شرکت کوچک از عهده چنین حقوقی برمی‌آید.
صاحب شرکت گفت: این اولین نگرانی شماست.

پردازش موازی سامان

پرسش 45 دلاری

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco

یک برنامه‌ نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانی هوائی کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامه‌ نویس رو به مهندس کرد و گفت: «مایلی با همدیگر بازی کنیم؟ »
مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روی خودش کشید.
برنامه ‌نویس دوباره گفت:” بازی سرگرم کننده‌ای است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید 5 دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من 5 دلار به شما می‌دهم.”
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشم‌هایش را روی هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه نویس پیشنهاد دیگری داد.
گفت : “خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید 5 دلار بدهید ولی اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما می‌دهم. ”
این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه نویس بازی کند.
برنامه نویس نخستین سوال را مطرح کرد: ” فاصله زمین تا ماه چقدر است؟”
مهندس بدون اینکه کلمه‌ای بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 5 دلار به برنامه نویس داد. حالا نوبت خودش بود.
مهندس گفت : “آن چیست که وقتی از تپه بالا می‌رود 3 پا دارد و وقتی پائین می‌آید 4 پا؟”
برنامه نویس نگاه تعجب‌ آمیزی کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد.‌ آنگاه از طریق مودم بی‌سیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم مطلبی برای جواب پیدا نکرد. سپس برای تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکی دو نفر هم گپ(chat) زد ولی آنها هم نتوانستند کمکی کنند.
بالاخره بعد از 3 ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و 50 دلار به او داد. مهندس مودبانه 50 دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد.
برنامه نویس بعد از کمی مکث، او را تکان داد و گفت: “خوب، جواب سوالت چه بود؟”
مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌ای بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 5 دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید.

پردازش موازی سامان

مصاحبه شغلی

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco

در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر ام‌آی‌تی پرسید: ” و برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟ ”

مهندس گفت: “حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود.”

مدیر منابع انسانی گفت: “خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالای در اختیار چیست؟ ”

مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: ” شوخی می کنید؟ ”

مدیر منابع انسانی گفت: “بله، اما اول تو شروع کردی.”

پردازش موازی سامان

مدیریت سنتی و حذف کاغذ

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco

سازمان دستخوش تحول اداری شده بود اما بالاترین مقام آن همچنان دیدگاه سنتی داشت. تصمیم گرفته شد با راه‌اندازی اتوماسیون اداری مصرف کاغذ به طور کل از مجموعه حذف شود. در پی این تصمیم، مقرر شد بخش اعظمی از اسناد غیرضروری مربوط به سال‌های گذشته امحا شود. در این رابطه، مکاتبات عدیده‌ای از سوی کارشناسان امر و رؤسای واحدها انجام گرفت و در آخر، لازم بود که بالاترین مقام سازمان مجوز امحا را صادر کند. او نوشت: “امحا اسناد پس از تهیه و نگهداری 2 نسخه از هر کدام بلا مانع است.”

پردازش موازی سامان

پاکت نامه

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco

روزی مدیرعامل یک شرکت بزرگ که به تازگی دارای این سمت شده بود، با مدیرعامل قبلی یک جلسه خصوصی ترتیب داد.
مدیرعامل قبلی در آن جلسه سه پاکت نامه دربسته که شماره های ۱ و ۲ و ۳ روی آنها نوشته شده بود به او داد و گفت: “هر وقت با مشکلی مواجه شدی که نمی‌توانستی آن را حل کنی، یکی از این پاکت‌ها را به ترتیب شماره باز کن”. چند ماه اول همه چیز خوب پیش می‌رفت تا اینکه میزان فروش شرکت کاهش یافت و مدیرعامل جدید بدجوری به درد سر افتاده بود. در ناامیدی کامل، به یاد پاکت نامه‌ها افتاد. سراغ گاوصندوق رفت و نامه شماره ۱ را باز کرد. کاغذی در پاکت بود که روی آن نوشته شده بود:
“همه تقصیر را به گردن مدیرعامل قبلی بینداز” .
مدیرعامل جدید یک نشست خبری با حضور سهامداران برگزار کرد و همه مشکلات فعلی شرکت را ناشی از سوءمدیریت مدیرعامل قبلی اعلام کرد. این نشست در رسانه‌ها بازتاب مثبتی داشت و باعث شد که میزان فروش افزایش یابد و این مشکل پشت سر گذاشته شد.
یک سال بعد، شرکت دوباره با مشکلات تولید توأم با کاهش فروش مواجه شد. با تجربه خوشایندی که از پاکت اول داشت، بی درنگ سراغ پاکت دوم رفت. پیغام این بود:
“تغییر ساختار بده و برنامه ریزی دوباره انجام بده.”
مدیرعامل شرکت به سرعت طرحی برای تغییر ساختار اجرا کرد و باعث شد که مشکلات فروکش کند. بعد از چند ماه شرکت دوباره با مشکلات روبرو شد. به دفتر خود رفت و پاکت سوم را باز کرد. پیغام این بود:
“سه پاکت نامه آماده کن و وسایلت را جمع کن .”

پردازش موازی سامان

قدرت اندیشه

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco
پیرمردی تنها در یکی از روستاهای آمریکا زندگی میکرد. او میخواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند، اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش بود که می توانست به او کمک کند، که او هم در زندان بود .
 پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
 “پسرعزیزم؛ من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل میشد . من میدانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم میزدی. دوستدار تو پدر”.
طولی نکشید که پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد: “پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام”.
 ساعت 4 صبح فردا مأموران و افسران پلیس محلی در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند. پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و میخواهد چه کند؟
پسرش پاسخ داد: “پدر! برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که میتوانستم از زندان برایت انجام بدهم”.

پردازش موازی سامان

کار کردن بدون فکر

Posted on: بهمن ۶ام, ۱۳۹۴ by sppcco
دو تا کارگر در حال کار بودند. یکی زمین را می‌کند و دیگری آن را پر می‌کرد. عابری که از آنجا رد می‌شد از آنها پرسید: “چرا کار بیهوده انجام می‌دهید؟”
یکی از آن دو کارگر که از سوال عابر ناراحت شده بود، گفت: “ما کار بیهوده انجام نمی‌دهیم. ما همیشه سه نفریم. یکی زمین می‌کند، دومی لوله را کار می‌گذارد و سومی رویش را پر می‌کند. امروز نفر دوم مریض بوده و سر کار نیامده است ولی ما وظیفه خودمان را انجام می‌دهیم.”
شرح لطیفه:
فقط ماشین برای انجام صحیح وظایفش به آموزش نیاز ندارد. حتی کارگران ساده نیز به حداقلی از آموزش و قدرت تحلیل نیاز دارند که باید در مجموعه اقدامات مدیریت از مرحله جذب تا … مورد توجه قرار بگیرد.

پردازش موازی سامان


طراحی و پیاده‌سازی شده در شرکت پردازش موازی سامان

کلیه حقوق مادی و معنوی وب‌سایت برای صاحبان آن محفوظ است © ۲۰۱۲ - ۲۰۲۵