از دوست خوبمون لاوانیا و کشور زیبا و مردمان متین و خونگرم مالزی خداحافظی کردیم و به سمت مرز تایلند رکاب زدیم.

ده کیلومتر رکاب زدیم و ساعت ۸ به مرز رسیدیم. تایلند با مالزی از سه نقطه مرز مشترک داره که ما از کایو هیتام رد شدیم و از جنوب وارد این کشور شدیم.

کشور جدید، آدم‌های جدید و و آغاز ماجراهای تازه.

رکاب می‌زنیم و با مردم کشورهای مختلف آشنا می‌شویم. از شرق تا غرب حتی در دورافتاده‌ترین مکانهای دنیا با ارزش‌های زندگی آشنا می‌شویم. کشف و تجربه می‌کنیم و با آگاهی به ترویج صلح و دوستی می‌پردازیم.

در ادامه گزارشی از آشنایی با مردم خونگرم و مهربان کشور تایلند، مهربانی‌های آنها و معنی واقعی این جمله که تفاوت‌ها مانع صلح نیست، مطالعه خواهید کرد.  

تایلند کشوری پادشاهیست با حدود ۶۰ میلیون جمعیت که بیشتر آنها از نژاد تایی‌اند و مذهب ۹۵ درصدشون بوداییه.  به همین دلیل معبدهای بسیار زیادی توی مسیرمون دیدیم که معابد بودایی بودند و داخلشون مسجمه‌های بزرگ بودا و سایر شخصیت‌های مذهبی قرار داشتند. یکی از مهمترین کاربردهای این معابد جذب گردشگره.

بعد از ۹۰ کیلومتر رکاب‌زنی به یه مکان آروم و دنج با طبیعتی بکر و زیبا رسیدیم و داخل یه روستا کنار رودخانه‌ای آرام اسکان کردیم.

شب بعد دوستمون آرانیا ما رو برای شام به خونه مادرش برد و اولین آشنایی ما با مردم تایلند کلید خورد. تقریبا همه خانواده شامل مادر پیر، برادرها و خانواده‌هاشون و البته تعدادی از دوستانشون اونجا حضور داشتند. همگی خیلی مودب و خوش‌برخورد بودن و حسابی مراعات حال ما رو می‌کردن.

صبح با آرانیا که صبح زود بخاطر ما بیدار شده بود، خداحافظی کردیم و همون جاده روستایی رو ادامه دادیم؛ چون به نظر می‌رسید خیلی زیبا و آروم باشه.

سی کیلومتری وسط روستاهای مختلف رکاب زدیم و از سکوت و آرامش جاده لذت بردیم. مسیرمون پر بود از مرداب‌هایی که مملو از نیلوفر آبی بودن.

بازارهای محلی هم زیاد بود و مردم روی چرخ‌های کوچک، ماهی و میوه میفروختن. آدم‌ها خیلی آرام و خوش برخورد بودن و به محض دیدنمون لبخند زیبایی تحویلمون میدادن.

بعد از ۱۰۵ کیلومتر رفتیم یه جای ساحلی که کلبه‌های چوبی زیبایی رو با قیمت‌های مناسب اجاره می‌داد.

روز بعد برای عکاسی از طلوع، خودمون رو به ساحل رسوندیم و مدت‌ها محو تماشای تولد صبح شدیم.

صاحب هتل یه خانم مسن فنلاندی بود که ازمون اجازه گرفت تا عکسمون رو به عنوان تبلیغات هتل توی فیس‌بوکش بزاره. خانم فنلاندی میگفت؛ یه مهمون سایکل‌توریست آلمانی داشته که دور دنیا رو گشته بوده و ‌گفته بهترین کشوری که رفته ایران بوده.

با خانم فنلاندی و سایکل توریستی که اهل انگلیس بود و مقصدش مالزی بود، خداحافظی کردیم و توی جاده راه افتادیم.

مسیرمون پر بود از شالیزارهای سرسبز برنج و درختای کائوچو. گیاهان خودرو هم که همه جا فراوان‌ بودند.

بعد از چهل کیلومتر کنار جاده توقف کردیم تا میوه بخریم. فروشنده محلی کنار جاده فقط موز و پوملو (میوه استوایی شبیه به گریپ فروت) داشتند که محصول باغچه خودشون بود. ازشون موز خریدیم و برامون پوملو پوست کندند و بهمون هدیه دادند.

با بارش شدید باران زیر سقف یه خونه پناه گرفتیم و صاحب خونه دعوتمون کرد خونشون و با قهوه و خوراکی ازمون پذیرایی کرد.

#مردم_مهربان_تایلند

بعد از بارون همه چی زیباتر شده بود. آسمون آبی‌تر، درخت‌ها سبزتر و آسفالت جاده تمیز و براق‌تر.

۱۰۲ کیلومتر رکاب زدیم و رسیدیم به نزدیکی‌های شهر سورات ثانی. پدر و مادر دوست سایکل توریستمون “آراچا” توی  این شهر تو یه خونه قشنگ مملو از باغ میوه ازمون استقبال کردند. شب رو اونجا اقامت میکنیم و برای ادامه رکاب‌زنی خودمون رو آماده می‌کنیم.

تا اینجا بارها و بارها مورد لطف و محبت مردمان مهربان تایلندی قرار گرفتیم و خدا رو شکر کردیم که مهربانی جریان داره.

#صلح_و_مهربانی_را_با_تدبیر_ترویج_دهی