از چند روز پیش در خبرها میخوانیم و میشنویم که خشکسالی و قحطی جان بیش از سه میلیون نفر را در سومالی تهدید میکند. سازمان ملل از تمامی کشورها درخواست کمک کرده و قحطی سومالی را یکی از ناگوارترین فجایع بشری توصیف کرده است. مردم گرسنه در جستجوی غذا از مرزهای اتیوپی و کنیا میگذرند و به آن کشورها پناه میبرند. این در حالی است که حدود هشت میلیون نفر دیگر در این سه کشور، برای تامین غذای خود نیازمند کمکهای بین المللی هستند. گویی مشکلات فقر و جنگ داخلی برای این مردم کافی نبود که اینک باید با خشکسالی بی سابقه در شصت سال اخیر نیز دست و پنجه نرم کنند.
جستجویی در اینترنت، تصاویر کودکان گرسنه و دامهای تلف شده در اثر خشکسالی را نشانمان میدهد. ولی آیا واقعا این خبرها، تاثیری هم روی ما دارد؟ آیا تکانمان میدهد؟ یا اینکه همچون اکثریت ساکنان این سیاره، دچار نوعی کرختی و بیحسی شده ایم و شنیدن اخبار فاجعه آمیز بخشی از زندگی روزمره مان شده است؟
معمولا با شنیدن اینگونه خبرها صدایی در درونمان به ما میگوید: “از دست تو که کاری ساخته نیست. خیلی زرنگ باشی بتوانی امور خود و خانواده ات را اداره کنی.” و بدین ترتیب، بار مسئولیت را از دوش خودمان برمیداریم و وجدانمان را آسوده میسازیم. ولی اگر اندکی اهل دقت و تامل باشیم، نگاه کودک گرسنه آفریقایی رهایمان نخواهد کرد. قطعا یکایک ما در پدید آوردن جهانی که در آن در هر دقیقه چندین کودک خردسال و انسان بیگناه از گرسنگی و جنگ و بیماری تلف میشوند، سهیم هستیم و به اندازه سهم خود مسئول و مقصریم.
وقتی در چشمان آن کودک آفریقایی که استخوانهایش بیرون زده و آب گل آلود مینوشد نگاه میکنم، از اینکه در رفاه و آسایش زندگی میکنم، آب و غذای سالم در اختیار دارم و سقفی و سرپناهی دارم که زیر آن از گزند آفتاب و باد و باران در امانم، احساس شرمساری میکنم. ولی آیا این احساس برای نجات جهان کافی است؟
بهزاد مقصودی
نوشته شده در تاریخ : ۱ مرداد ۱۳۹۰