لطفا صبر کنید ...

Archive for the ‘مقالات’ Category

اهمیت گوش دادن

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco

بنظر میرسد ما آدمها، بیشتر دوست داریم حرف بزنیم تا اینکه گوش بدهیم. بویژه که این روزها، حرفهایی که میزنیم، لزوما حرف حساب نیست. ولی اگر کسی حرف حساب هم بزند، آیا گوش شنوایی پیدا خواهد کرد؟ هر چند از زنو، فیلسوف یونان باستان، نقل شده است که چون ما دو گوش و یک دهان داریم، باید بیشتر گوش کنیم و کمتر حرف بزنیم، اما در عمل، همواره شاهد عکس این مطلب هستیم.
این موضوع بخصوص برای کسانی که دارای پستهای مدیریتی و مسئولیتهای اجرایی هستند، اهمیت دارد. همینطور برای اهالی کسب و کار. بعنوان مثال، اگر شما مدیر فروش یا کارشناس بازرگانی شرکتی هستید که کالا و خدماتی را به مشتریان خود عرضه میکند، وقتی با یک مشتری ناراضی مواجه میشوید، چقدر با دقت به حرفهای او گوش میدهید؟ آیا سعی میکنید خود را حتی برای چند دقیقه در جایگاه او قرار دهید و ماجرا را از زاویه دید او بنگرید؟ یا از همان ابتدا موضع دفاعی به خود میگیرید و به هر نحو و هر قیمتی شده سعی میکنید از خودتان و از محصولات و خدمات شرکت خود دفاع کنید؟ یا اگر مدیری هستید که پست اجرایی بالایی دارید و عده زیادی از شهروندان از خدمات سازمان شما استفاده میکنند، چگونه با انتقادها برخورد میکنید؟ آیا ساعات، یا حتی دقایقی را در برنامه هفتگی خود برای بررسی ایمیلها و نامه های شکایت آمیز مراجعان و مشتریان در نظر گرفته اید؟ ملاقات حضوری با شما چقدر آسان است؟ و اگر کسی موفق به دیدارتان شود، آیا به حرفهایش گوش میدهید یا برایش سخنرانی میکنید؟
تجربیات روزمره نشان میدهد که ما معمولا آنقدر خود را کامل و بی عیب و نقص میدانیم که حق چندانی برای دیگران قائل نیستیم. لذا پیش از آنکه زبان به سخن باز کنند، در ذهن و ضمیر ما محاکمه و محکوم شده اند. پس چه دلیلی دارد که حرفهایشان را بشنویم. بهتر نیست که به جای اتلاف وقت خود با شنیدن داستانهای بی اهمیت دیگران، آنها را اندکی از افاضات خود بهره مند سازیم؟ و دریغ و افسوس که این دقیقا کاری است که انجام میدهیم. حرف میزنیم، حرف میزنیم و حرف میزنیم؛ و خدا میداند که چه فرصتهایی را برای آموختن، برای گسترش افق دیدمان و برای کشف عرصه های جدید در زندگی با این حرف زدن و گوش ندادن از دست میدهیم.
آیا بهتر نیست از امروز تصمیم بگیریم که گوش دادن و شنیدن فعال را تمرین کنیم؟ شنیدنی از صمیم قلب و توام با همفکری و همدردی با گوینده، ولو برای چند دقیقه. میتوانیم برای تمرین، در هر روز، لااقل به حرف یک نفر از مراجعان، مشتریان، کارمندان یا منتقدان خود گوش فرا دهیم و حرفهایش را واقعا بشنویم. با این کار نه تنها به شان و اعتبار انسانی خود خواهیم افزود، بلکه از منافع مادی و اجتماعی فراوانی نیز برخوردار خواهیم شد، منافعی که هرگز از طریق سخن گفتن محض قابل حصول نخواهند بود.
بهزاد مقصودی
نوشته شده در تاریخ : 30 خرداد 1390

زمینه های نوآوری

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco

نوآوری و خلاقیت واژه هایی هستند که این روزها آنها را فراوان میخوانیم و می شنویم، بویژه در حوزه های مربوط به مدیریت و منابع انسانی. همه شعارش را میدهیم: در مقام مدیر، کارشناس، استاد و نیز در جایگاه پدر و مادر. ولی آیا زمینه های خلاقیت و نوآوری را در محیطی که کارمندان، دانش آموزان یا فرزندانمان در آن کار، تحصیل و زندگی میکنند، فراهم آورده ایم؟ آیا خودمان، در مقام مدیر، پدر و مادر یا استاد، از روشهای خلاقانه برای مدیریت یا آموزش استفاده میکنیم؟
قبل از هر چیز باید بدانیم که خلاقیت در درجه اول به معنای تغییر روشها و عادات مرسوم و آزمودن راههایی است که اکثریت مردم حتی از اندیشیدن به آن نیز میهراسند. اما فرد خلاق، جرات و جسارت لازم برای در هم شکستن عادات قدیمی را دارد. او اهل ریسک و مخاطره است. اگر طرح یا ایده ای، حتی یک درصد شانس موفقیت داشته باشد، برای او کافی است تا دست به آزمایش آن بزند.
اگر نگاهی گذرا به تاریخ بشر بیفکنیم، در همه جا رد و آثار چنین افرادی را خواهیم دید: از سرداران نظامی بزرگ چون کوروش، سزار، اسکندر و ناپلئون، و کاشفان و دانشمندان مشهوری چون کریستف کلمب، نیکولاس کپرنیک و ایزاک نیوتون گرفته تا هنرمندان بنامی چون موتزارت، سالوادور دالی و گائودی تا مدیرانی چون جک ولش، بیل گیتس و استیو جابز. همه این افراد، در مقاطع مختلف تاریخی، مسیر حرکت، تفکر و نگاه بشریت را بطور اساسی تغییر داده اند.
حال پرسش این است که فرهنگ جاری ما و سیستم آموزشی و تربیتی فعلی ما، تا چه حد به پرورش افرادی با این روحیه کمک میکند. آیا نظام آموزشی ما بیشتر مبتنی بر تشویق است یا تنبیه؟ آیا از روشهای غیرعادی برای حل مسائل عادی استقبال میکنیم یا از آن میترسیم و به استهزایش می پردازیم یا اگر بتوانیم تکفیر و مجازاتش میکنیم؟
آیا بعنوان یک مدیر، بیشتر نگران میز، مقام، موقعیت و پرستیژ خود هستیم یا به دنبال یافتن بهترین راه حلها برای برخورد با مسائل؟ به عنوان پدر یا مادر، آیا بازیگوشیهای خلاقانه و رفتارهای نوآورانه کودکمان را مورد تشویق قرار میدهیم یا او را وادار میکنیم که همه کارها را طبق روشهایی که طی سالیان و قرنهای متمادی توسط نیاکانمان آزموده شده انجام دهد؟ بعنوان استاد و معلم، آیا تنها به راه حل مورد علاقه و تایید خود نمره قبولی میدهیم یا از راه حلهای نو و سنت شکنانه نیز استقبال میکنیم؟
و نهایتا بعنوان یک شخص عادی، در تصمیم گیریهای روزمره برای حل مشکلات، وقتی با گزینه ای جدید مواجه میشویم، آیا ذهنمان آزادانه به آن می اندیشد؟ آیا می توانیم دو عامل ترس و کاهلی را مهار کنیم تا اراده ما را به تصرف خود در نیاورند و به جای ما تصمیم نگیرند؟ بهتر است تا زمانیکه نتوانیم به اکثر پرسشهای بالا پاسخ مثبت بدهیم، از ادعای نوآوری و توقع خلاقیت چشم پوشی کنیم و به فکر فراهم آوردن زمینه های نوآوری باشیم.
بهزاد مقصودی
نوشته شده در تاریخ : 7 خرداد 1390

مثبت باشیم

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco

این روزها یکی از چیزهایی که مدام در کوچه و خیابان شاهدش هستیم، بدبینی است و نگاه منفی به همه کس و همه چیز. تاثیرش را همه جا می بینیم: هنگام رانندگی، موقع خرید و انجام معامله و در ارتباطات کاری و خانوادگی. انگار همه یکدیگر را نه بعنوان یک همراه و یاور بالقوه، که به منزله یک تهدید مستقیم در نظر می آوریم.
نتیجه این روحیه، طبیعتا، رواج رفتارها و گفتارهای پرخاشگرانه و ستیزه جویانه است. کدامیک از ما طی مثلا دو هفته گذشته، شاهد دو راننده ای نبوده ایم که در ازدحام یکی از خیابانهای شهرمان، از خودرو خود پیاده شده و با هم گلاویز شده اند یا یکدیگر را به باد دشنام و ناسزا گرفته اند؟ بوق زدنها و راهنما نزدنها و دیگر رفتارهای ناهنجار ترافیکی را هم که روزانه شاهد هستیم. آخرین باری که یک شهروند ناشناس به شما لبخند زده را به یاد می آورید؟ آخرین بار کی شاهد آن بوده اید که یک هموطن برای رعایت احوال یا دفاع از حقوق فردی دیگر، گامی هرچند کوچک برداشته باشد؟ رویدادهایی از این دست متاسفانه کمیاب شده اند.
قضیه این است که وقتی دو شهروند ایرانی بر سر گذار از یک معبر نمی توانند به یک توافق اصولی و یک چارچوب برای تعامل صحیح دست پیدا کنند، چطور میتوانیم انتظار همکاریهای مثبت و موثر را در طرحها و پروژه های کلان سازمانی، شهری یا ملی داشته باشیم؟ رواج فردگرایی و خودمحوری امروزه آفت بسیاری از سازمانهای خصوصی و دولتی است. احترام به آرا و نظرات دیگران و باور قلبی به این که نحوه نگرش اشخاص دیگر هم ممکن است درست و حتی بهتر از دیدگاههای شخصی خودمان باشد، بسیار کمرنگ شده است.
ولی این مشکلات همگی قابل اصلاح هستند. فقط باید بخواهیم و اراده کنیم، همگی، در همه سطح: کارمند، کارگر، مدیر، پیمانکار، کارفرما، خریدار، فروشنده؛ همه و همه باید عزم کنیم که از همین امروز، مثبت بیندیشیم و مثبت نگاه کنیم. وقت آن است که کلیه نهادها و دستگاههای مسئول و موثر در زمینه امور فرهنگی و اجتماعی، به فکر ایجاد روحیه کار گروهی و نگرش مثبت به انسانها باشند.
اگر به دنبال تحول در زمینه های اقتصادی و فنی هستیم و اگر نمی خواهیم که در صحنه رقابتهای شدید جهانی از قافله عقب بمانیم، باید از همین لحظه، نگاهمان را به جهان دگرگون کنیم. همین امروز باید گامی برداریم، هرچند گامی بسیار کوچک.
بیایید مثبت باشیم.
بهزاد مقصودی
نوشته شده در تاریخ : 10 اردیبهشت 1390

نوع دوستی

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco
مدتی ذهنم درگیر نوشتن متنی برای ستون یادداشت بود و قصد داشتم یادداشتی در رابطه با موضوعات اقتصادی و تاثیر آن بر بازار نرم‌افزار بنویسم که با متون موجود در سایت مرتبط باشد. تا اینکه یک روز در مسیر منزل به سمت محل کار، رفتار مردم با یکدیگر توجهم را به خود جلب کرد. از این رو بر آن شدم تا چند خطی در رابطه با نوع دوستی بنویسم.
پیش‌ترها فکر می‌کردم انسانهای نوع دوست قهرمانانی هستند که زندگی‌شان را وقف دیگران می‌کنند و فداکارانه کارهای خارق‌العاده انجام می‌دهند و یگانه رمز موفقیت و جاودانگی نامشان، خدمت به دیگران است. اما اتفاقات روزمره باعث شد احساس کنم تفکرم در این باره صحیح نیست.
با نگاهی اجمالی به اطرافمان در کلان شهری مانند تهران به حقیقت تلخی در مورد برخی از افراد پی‌می‌بریم که غیر‌قابل ‌انکار است. اینکه چرا عده‌ا‌ی از افراد جامعه از برابر حوادث و مشکلاتی که برای همنوعانشان رخ می‌دهد، بی‌تفاوت عبور می‌کنند و درنگ چند لحظه‌ای آنها تنها برای ارضائ کنجکاوی‌هایشان است نه کمک به یک نیازمند یا مصدوم.
با مروری بر تاریخ کهن ایران زمین به روایات و اشعاری می‌رسیم که به دست‌گیری از مظلومان و دردمندان و همچنین کمک به همنوع تاکید داشته است. اما امروزه رواج فرهنگ بی‌تفاوتی در حال همه‌گیر شدن است. فرهنگ ناشناخته‌ای که به طور خزنده وارد جامعه‌مان شده و باعث شده معنای واژه “نوع دوستی” را فراموش کنیم. به عبارتی نوع دوستی بهترین و عالی‌ترین احساس انسانی و همچنین وظیفه‌ای است که هر کسی باید به آن عمل کند.
به بیان ساده تر:
نوع دوستی یعنی در خیابان کمی برای راه دادن به ماشین دیگر، گذشت داشته باشیم.
نوع دوستی یعنی وقتی عابر پیاده هستیم از محل عابر پیاده عبور کنیم تا راننده‌ای برای مراعات ما به درد سر نیفتد.
نوع دوستی یعنی اگر یک بار بدی کردند همه خوبی‌هایشان را فراموش نکنیم.
نوع دوستی یعنی اگر کسی اشتباهی کرد و خواست جبران کند این فرصت را به او بدهیم.
نوع دوستی یعنی مبارزه با خودخواهی.
نوع دوستی یعنی انجام وظیفه بدون چشمداشت.
نوع دوستی یعنی کسی را هم که هیچ منفعتی برایمان ندارد دوست داشته باشیم.
نوع دوستی یعنی برای اینکه کسی را خوشحال کنیم صد نفر دیگر را ناراحت نکنیم.
نوع دوستی یعنی اگر خیرمان به مردم نمی‌رسد دست کم شر هم نرسانیم.
نوع دوستی یعنی سعی کنیم دیگران را به رغم صفات مثبت و منفی‌شان دوست داشته باشیم.
نوع دوستی یعنی رازداری.
نوع دوستی یعنی همه کارهای کوچکی که با نیت بزرگ جلب رضایت خدا برای اطرافیانمان انجام می‌دهیم .
نوع دوستی همان کارهای کوچکی است که اثرهای بزرگی بر قلب‌هایمان می‌گذارد.
خوب است به خود یادآوری کنیم که زندگی در اجتماع بر پایه نوع دوستی بهتر از زندگی در اجتماع بر پایه فرد‌گرایی است. شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشود. پس به امید فرداها محبتهایمان را ذخیره نکنیم.
پریسا متین
12 آذر 1391

سال نو میلادی فرخنده باد

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco

در اساطیر روم باستان ژانوس خدای آغازها و دگرگونیها و همچنین خداوند درها، دروازه ها و زمان است. ژانوس معمولا با دو چهره تصویر شده که یکی به گذشته و دیگری به آینده می نگرد، و شاید از همین رو بوده که او را بعنوان خدای خرد و حکمت نیز می شناخته اند. نام ماه اول تقویم میلادی، ژانویه، برگرفته از نام این اسطوره است. باور بر این بوده که در پایان ماه دسامبر ژانوس با یک چهره اش به سال کهنه و با دیگری به سال نو می نگرد.
چه خوب است که ما نیز در آغاز هر تحول و دگرگونی، خواه مربوط به تقویم باشد، خواه مربوط به زندگی شخصی، خانوداگی یا اجتماعی خودمان، به گذشته بنگریم و از تجربیات تلخ و شیرین خود درس بیاموزیم و نظری هم به آینده بیفکنیم و به طرحها و ایده های کوتاه مدت و بلندمدت خود بیندیشیم. بویژه به آرزوها و رویاهای دوردستمان.
سال میلادی 2011 را با انبوهی از رویدادهای مهم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پشت سر مینهیم: سالی سرشار از تحولات شگرف در منطقه خاورمیانه، از کشته شدن بن لادن گرفته تا سرنگونی چند دیکتاتور عرب؛ سال بازنشسته شدن شاتل فضایی ناسا، پرتاب مریخ نورد کنجکاوی (Curiosity) به سمت سیاره سرخ، خبرساز شدن نوترینوها به خاطر حرکت با سرعتی بیش از سرعت نور، مرگ استیو جابز و مرگ واتسلاو هاول. سال صعود تاریخی نرخ دلار در برابر ریال، افزایش بی سابقه تحریمهای اقتصادی و آغاز به کار سومین هیئت مدیره سازمان نظام صنفی رایانه ای و صدها رویداد دیگر.
اما رویدادهای سال گذشته فقط به همینها محدود نمیشود. اگر نگاهی دقیق به قلب و روح خود بیفکنیم، شاید شاهد رویدادها و تحولاتی بزرگ در آنها باشیم. بد نیست پرسشهایی از این دست ازخود بپرسیم: آیا توانسته ایم به تعداد کسانی که دوستشان داریم یا دوستمان می دارند بیفزاییم؟ آیا قلب انسانی را شاد کرده ایم؟ آیا کاری انجام داده ایم که اکنون بتوانیم به خود ببالیم؟ آیا کاری از ما سر زده که بابت آن شرمسار باشیم و آیا بابت اشتباهاتمان از کسی عذرخواهی کرده ایم؟ آیا صمیمانه به کسی گفته ایم که دوستت دارم؟ آیا مطلب یا مهارت جدیدی در سال گذشته آموخته ایم؟ چند جلد کتاب خوانده ایم؟ آیا لحظات مثبت زندگیمان بر لحظات منفی فزونی داشته یا نه؟ و از همه مهمتر اینکه آیا در سال گذشته، انسان بوده ایم و انسان را رعایت کرده ایم یا نه؟
و اما برای سال 2012 چه برنامه ای داریم؟ آیا تغییر مهمی در خود یا جهان پیرامون خود ایجاد خواهیم کرد؟ آیا انسان بهتری خواهیم بود؟
با این امید که اکثریت ما بتوانیم با چهره ای خندان و بدون شرمساری به گذشته و آینده خویش بنگریم، سال نوی میلادی را به کلیه هموطنان عزیز تبریک میگوییم و با افتخار اعلام میکنیم که سال 2011 سالی بود سرشار از تغییرات و تحولات مثبت در محصولات نرم افزاری تدبیر و همچنین در ساختار سازمانی و پرسنلی شرکت پردازش موازی سامان و در سال آینده نیز برآنیم که با انرژی و شتاب بیشتر در راستای ارائه بهترین خدمات به کاربران ارجمند تدبیر گام برداریم.
خجسته باد سال 2012 میلادی
بهزاد مقصودی
نوشته شده در تاریخ : 5 دی 1390

ریسک های نمایشی و یا ریسک های حساب شده

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco
یک شرکت بزرگ دنبال مدیر عامل می‌گشت. برای انتخاب شخص کارآمد، مدیرمنابع انسانی آن شرکت پیشنهاد داد تا از افرادبرگزیده، امتحان‌هایی در طبیعت گرفته شود.
پیتر، کلی و مارتین آمادگی خود را اعلام کردند. برای آنها توضیح داده شد که سه امتحان در پیش رو دارند:
پرش با طناب ارتجاعی
سوار قایق شدن در شیب
و در آخر، مسابقات قایقرانی
در پایان روز…
پیتر با خطرهای زیادی مواجه شده بود.
در مرحله نخست طنابش را تا آخر باز کرد که بتواند هیئت داوران را تحت تاثیر قرار دهد. سپس فریادکشان در هوا معلق شد و هنگامی که دستش به آب رسید همه تحت تاثیر قرار گرفتند!
در شیب، برای شیرجه زدن در آب تردید نکرد. این کار دیوانگی محض بود، ولی ختم به خیر شد و توانست سوار قایقی که میان صخره ها بود، بشود.
برای مسابقه قایقرانی، از بردن کوله‌ای که محتوی آب و غذابود؛ خودداری کرد…
سرانجام از خط پایان گذشت، تشنه وگرسنه…اماپیروز!
کلی 10 بار قلاب طناب ارتجاعی را چک کرد و بالاخره بعد از 7 دقیقه پرید.
وقتی هم که می خواست سوار قایق بشود، از همه جهات آن را چک کرد تا مطمئن شود در وضعیت کاملا خوبی قرار دارد.
طی مسابقات قایقرانی، او پشت رقیبانش می‌راند تا اگر یکی از آنها مجروح شد، کمکش کرده و او را تا مرحله اول که پشت سر گذاشته بودند، برگرداند.
و اما مارتین، او تقریبآ توجه کسی را جلب نکرد. در مرحله نخست، دستش به آب نرسید ولی بدون جیغ و فریاد و بدون معطلی تا مسابقه شروع شد، پرید.
در قایق بدون هیچ ادا و کار نمایشی بیهوده‌ای، در وسط آن نشست. وقتی که پیتر در آب شیرجه زد، او به سادگی طناب‌های قایق را گرفت و سوار شد.
در مسابقه قایقرانی هم نفر دوم شد، اصلآ خسته نبود ضمن اینکه بقیه آب آشامیدنی خود را به پیترداد.
و امروز، مارتین آن شرکت را مدیریت می‌کند. او خیلی محتاط است، ولی همه می‌توانند روی او حساب کنند.
انتخاب او از بین رقیبانش توسط مدیر منابع انسانی، انتخاب درستی بود زیرا:
او در موارد غیرضروری خطر نمی‌کند، ولی خوب می‌داندکه در صورت لزوم چگونه و چه کاری را با اقتدار انجام بدهد.
او فرد محکمی است، به معنای واقعی و پرافتخار: او هیچگاه وسط توفان، کشتی را رها نمی‌کند. همچنین افراد داخل کشتی را، چون برای انجام کارها به تک‌تک آنان نیاز دارد.
برای مدیریت یک شرکت، باید ریسک کردن را بلد بود. اما پست و مقام‌های بالا، مسئولیت‌های بزرگی هم دربردارند:
کارمندانی که زیر دست شما کارمی‌کنند، روی شما حساب می‌کنند و اصلآ دوست ندارند که برای یک بدلکار بی‌فکر کار کنند!
ریسک کردن خوب است…ولی ریسک‌های حساب شده! 
“هنر مدیریت بر این اساس است که بدانید یک وقت‌هایی برای بهم نریختن ارکستر باید آرشه را بیندازید!”
برگرفته از مجله موفقیت

شرکتهای آینده گرا

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco

شرکت اینتل فردی را در استخدام خود دارد بنام برایان دیوید جانسون. سمت او در این شرکت بسیار جالب است: فوتوریست (futurist) که ترجمه فارسی آن می‌شود آینده‌گرا. با واژه فوتوریسم به معنای آینده‌گرایی بعنوان یک جنبش هنری و ادبی و با تعلقاتی که به مدرنیسم و نوگرایی دارد از قبل آشنا هستیم، لیکن مشاهده آن بعنوان یک پست سازمانی در یک شرکت عظیم سازنده تراشه‌های کامپیوتری قدری شگفت آور بود (حداقل برای نویسنده این یادداشت).

حال بگذارید ببینیم شرح وظایف آقای جانسون در این شرکت چیست. پیش از آن، بد نیست بدانیم که سمت ایشان تا سال 2010 میلادی، معمار تجربه مصرف کنندگان (Consumer Experience Architect) بوده است – که البته برای ما مدیران و کارشناسان ایرانی به قدر کافی فوتوریستی محسوب می‌شود. با توجه به ایده‌های خلاقانه‌ای که داشته و با نظر مدیر ارشد تکنولوژی اینتل، در سال 2010 همزمان با نوشتن کتاب آینده صفحه نمایش (Screen Future) در زمینه چگونگی استفاده انسانها از کامپیوتر، تلویزیون و تکنولوژی‌های مرتبط در آینده، به این سمت منسوب گردید. شرح وظیفه ایشان در اینتل عبارت است از future casting. ترجمه اش می‌شود عبارتی همچون قالب ریزی آینده، یعنی چیزی فراتر از پیش‌بینی و پیش‌گویی؛ اینجا صحبت از شکل دادن به آینده است؛ سخن از ساختن آینده در میان است. آقای جانسون بطور مشخص روی این موضوع کار می‌کند که در سال 2020، نحوه تعامل انسانها با کامپیوتر، تبلت، تلویزیون و دستگاههای مشابه چگونه خواهد بود. او برای انجام کارش، علوم اجتماعی را با علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی در‌هم می‌آمیزد و جالب‌تر اینکه یکی از ابزارهای مهم کارش نوشتن داستان‌های علمی و تخیلی است. البته فیلم هم می‌سازد و نقاش چیره دستی هم هست!

به افق دید این شرکت توجه کنید. داشتن چنین فردی در چنین سمتی، خود گویای نحوه تفکر مدیران و تصمیم گیرندگان این سازمان است. و البته فراموش نکنیم که این امر منحصر به اینتل نیست. آشنایی من با آقای جانسون بخاطر مصاحبه ای بود که مجله ساینتیفیک امریکن در شماره اخیر خود با او کرده بود. قطعا افراد مشابهی با سمت‌های مشابه در شرکتهای عظیمی چون گوگل، مایکروسافت، آی بی ام و اپل نیز مشغول کار هستند و شاید نام برخی از آنها خیلی هم رسانه ای نشده باشد. مقاله‌ای دیگر در شماره اخیر مجله دیسکاور، به آینده صنعت هواپیما و ساخت فرودگاه‌ها پرداخته و سال 2052 را بعنوان هدف بررسی‌های خود برگزیده است. در این مقاله به ایده‌های شگفت انگیز افرادی برمیخوریم که در سازمان ناسا یا شرکت ایرباس کار می‌کنند. بله، کار آنها طراحی و برنامه‌ریزی برای چهل سال آینده است!

آیا صاحبان صنایع کوچک و بزرگ در کشور ما نیز می‌توانند با اطمینانی قابل قبول برای آینده برنامه ریزی کنند؟ البته اینجا در مورد ده سال و چهل سال صحبت نمی‌کنیم و به سه سال و پنج سال هم راضی هستیم. به امید روزی که شرکت‌های بزرگ ایرانی نیز افرادی چون جانسون را در استخدام خود داشته باشند و بتوانند در ساختن و شکل دادن آینده نقشی موثر بازی کنند.

آری، به امید آن روز.

بهزاد مقصودی
نوشته شده در تاریخ : 31 اردیبهشت 1391

خجسته باد بهار

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco

بهار 1391 خورشیدی، سیزدهمین بهاری است که ما در مجموعه تدبیر به اتفاق همکاران و مشتریان ارجمندمان جشن می‌گیریم.
سالی که گذشت، با وجود همه چالش‌ها و دشواری‌های ویژه‌اش، همچون سال‌های گذشته توام بود با تلاش بی‌وقفه و پرثمر کارشناسان ما در راستای توسعه و تکمیل امکانات، محصولات و خدمات ارائه شده به کاربران گرانقدر نرم‌ افزارهای تدبیر.
آرزومندیم که در سال جدید بتوانیم با تاب و توانی بیشتر و با نیرویی مضاعف در جهت جلب رضایت مشتریان گام برداریم.
امیدواریم با فرارسیدن بهار طبیعت، درخت کار و زندگی همکاران و مشتریان تدبیر نیز شکوفاتر و باشکوه‌تر گردد.
با آرزوی سالی سرشار از شادی و سربلندی برای همه ایرانیان و بویژه دوستداران و طرفداران نرم افزارهای مالی و اداری تدبیر.

بهزاد مقصودی
نوشته شده در تاریخ : 23 اسفند 1390

شهر هوشمند

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco

در شماره ژانویه 2012 مجله فوکاس به مقاله ای برخوردم با نام شهر متفکر (The Thinking City). ماجرا در باره شهری بود به نام سانگدو (Songdo) در کره جنوبی. چند شرکت سرمایه گذاری همراه با غول کامپیوتری، سیسکو، دست به دست هم داده اند تا مدرنترین شهر مبتنی بر فناوری دیجیتال در جهان را بنا کنند، شهری که در صورت موفقیت، مدلی خواهد بود برای شهرهای مشابه در دیگر نقاط جهان.
در حال حاضر 22000 نفر در این شهر زندگی می‌کنند و تا پایان سال 2012، پنج هزار نفر دیگر به آن افزوده خواهد شد. قرار است با تکمیل پروژه در سال 2015، 65000 نفر در این شهر 6 کیلومتر مربعی زندگی کنند. ایده اصلی عبارت است از اینکه در این شهر، نه تنها افراد، بلکه اشیا، ساختمان‌ها، راه‌ها، علایم رانندگی و لوازم خانگی نیز از طریق اینترنت بهم متصل هستند.
برای مثال با کاهش عبور و مرور در یک خیابان، چراغ‌های آن، که از نوع LED هستند، کم نور‌تر می‌شوند. حسگرهایی که توسط سیسکو در متر به متر خیابان‌های شهر نصب شده، اطلاعات ترافیکی لحظه به لحظه را به مرکز کنترل دیجیتالی شهر ارسال خواهند کرد. از کلیه منازل و ادارات و حتی از طریق کیوسک‌هایی در معابر امکان برقراری تماس ویدیویی برای کلیه شهروندان وجود خواهد داشت – این فناوری حضور از راه دور یا Telepresence نامیده می‌شود. مصرف انرژی در منازل و ادارات بصورت دیجیتالی کنترل و الگوی مصرف در هر لحظه نمایش داده خواهد شد. با ایجاد فضای سبز روی بام ساختمان‌ها از اتلاف گرما پیشگیری می‌شود. زباله‌ها نیز از طریق یک سیستم لوله کشی تحت فشار از سطح شهر و منازل جمع آوری می‌شوند، در نتیجه خبری از کامیون‌های حمل زباله در شهر نخواهد بود.
خروجی آب استفاده شده توسط ماشین‌های ظرفشویی و لباسشویی جمع آوری شده و برای آبیاری کشتزارها مورد استفاه قرار خواهد گرفت. شهر سانگدو، یکی از سبزترین شهرهای جهان هم خواهد بود.
بله اینها شرح یک پروژه واقعی در حال اجرا در کره جنوبی است نه داستانی علمی تخیلی! و این در حالی است که شهروندان عزیز ایرانی، بسیاری اوقات حتی برای ارسال و دریافت یک ایمیل ساده نیز با دشواری مواجه هستند. آیا متولیان صنعت و فناوری کشور از شکاف دیجیتالی ایجاد شده بین ما و دنیای پیرامون‌مان نگران نیستند؟
بهزاد مقصودی
نوشته شده در تاریخ : 16 بهمن 1390

سیزده سال گذشت

Posted on: بهمن ۳ام, ۱۳۹۴ by sppcco

در اولین روزهای سال ١٩٩٩ میلادی بود که آگهی ثبت شرکت پردازش موازی سامان در روزنامه رسمی به چاپ رسید. دو جوان با سرمایه ای اندک و تنها به اتکای دانش آکادمیک و تجربه چند ساله خود در زمینه طراحی و تولید نرم افزار تصمیم به تاسیس شرکتی نرم افزاری گرفته بودند. هدف از ابتدا مشخص بود: تولید یک نرم افزار یکپارچه مالی تحت سیستم عاملهای ویندوز ٩٨ و ویندوز NT.
دو سال تمام فقط صرف مطالعه، تحقیق، طراحی و برنامه نویسی شد بدون هیچ درآمدی. کار بود و کار بود و کار. می نوشتیم و می نوشتیم: روزی دوازده ساعت و هفته ای شش روز.
ریسک کار کم نبود. چه میشد اگر پس از دو سال تلاش و صرف انرژی نتیجه مورد نظر بدست نمی آمد؟ هر دوی ما تازه ازدواج کرده بودیم و درآمد دیگری هم نداشتیم. هیچ گزینه ای بجز موفقیت قابل قبول نبود. باید موفق میشدیم.
و البته کار سختمان بی حاصل نماند و از سال سوم با استقبال گسترده مشتریان ارجمند مواجه شدیم. عزیزانی که با انتقادها و پیشنهادهای باارزش خود عملا مسیر حرکت را به ما نشان دادند. مسیری که پس از سیزده سال هنوز هم در آن گام برمیداریم و همواره خود را مدیون الطاف مشتریانمان میدانیم که شمار آنها اکنون به چند هزار رسیده است.
در این سیزده سال همواره از محبت و حمایت همکاران و دوستان خوبی برخوردار بوده ایم که خوشبختانه بسیاری از آنها هنوز هم در شرکت حضور دارند. عزیزانی که چندین سال زندگی خود را عاشقانه و خالصانه در کنار ما سپری کرده اند و ما را لحظه ای تنها نگذاشته اند.
هنوز هم صداقت، اعتماد و پشتکار را مهمترین سرمایه خود میدانیم و نیک میدانیم که به جز مشتریان گرانقدر و همکاران و دوستان عزیزمان، هیچ نداریم و صمیمانه آرزومندیم که بتوانیم حداقل بخشی از نیکی ها و مهربانیهایشان را جبران کنیم.
سیزدهمین سالگرد تولد پردازش موازی سامان بر کلیه دوستداران و حامیان تدبیر مبارک باد.
بهزاد مقصودی
نوشته شده در تاریخ : 14 دی 1390


طراحی و پیاده‌سازی شده در شرکت پردازش موازی سامان

کلیه حقوق مادی و معنوی وب‌سایت برای صاحبان آن محفوظ است © ۲۰۱۲ - ۲۰۲۵